کافه شعر (احمد میرزاده)
شعر مذهبی گفتن خیلی سخت است و شاعر باید خیلی زحمت بکشد تا شعرهای مذهبی و مناسبتی اش خاص و بهیادماندنی باشد. آقای سیّد احمد میرزاده از شاعرانی است که شعرهای مذهبی زیادی سروده است. در ادامه چند تا از شعرهای این شاعر توانا را با هم می خوانیم.
بوی مرکب
افتخار ماست باباچون که او یک خوشنویس است
خط او بسیار زیباست
تابلوهایش نفیس است
چیزهای جالبی هست
توی کیف کوچک وی
مثل قوطی مرکّب
لیقه و تیغ و قلم نی
می شود گرم نوشتن
توی خانه گاه و بی گاه
با قلم نی روی کاغذ
می نویسد قل هوالله
او قلم نی را به نرمی
می زند توی مرکّب
دست های او همیشه
می دهد بوی مرکّب
او وضو می گیرد اوّل
بعد قرآن می نویسد
گاه نستعلیق و گاهی
نسخ و ریحان می نویسد
موقع تحریر گاهی
چشم او از اشک خیس است
افتخار ماست بابا
چون که او یک خوشنویس است
جنگل
به روی برگ خشک افتادته سیکار یک آدم
و اینک شعله ور گشته
دل این جنگل خرّم
شبیه اژدهایی سرخ
به هر سو می خزد آتش
تن شاداب جنگل را
دوباره می گزد آتش
کسی امّا نمی فهمد
که جنگل نیز حس دارد
پر است از اضطراب مرگ
دلی پر استرس دارد
در آتش ضجّه زد یک بید:
خدا بفرست باران را
چناری بر زمین غلتید
و نفرین کرد انسان را
بوی گل اقاقی
میآمدی چو بارانبر قلب بوستانت
میآمدی در ایوان
همراه دوستانت
رد میشدی به نرمی
از پیش چشم مردم
در هر تکان دستت
صدها هزار دل گم
وقتی که مینشستی
بر صندلی ایوان
انگار می درخشید
خورشید در جماران
در گریه های مردم
یک راز آشنا بود
«روح منی خمینی»
حرف تمام ما بود
ایران گرفته از تو
بوی گل اقاقی
در برگبرگ تاریخ
نامت همیشه باقی
منبع: مجله باران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}